داستان قدرت انتقاد واصلاح
داستان قدرت انتقاد واصلاح , استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد
اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.

داستان خواندنی قدرت انتقاد واصلاح
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد
ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد
این بود که : ”اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید””
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت:
” همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه ”
عصرایران
درباره این سایت